مرتضی روحانی
مرتضی روحانی

تاملی در باب عشقهای اساطیری!!!

اپیزود اول : اخیراً با یکی از دوستان که موضوع پایان نامه شان « پدیدارشناسی عشق و جنسیت با توجه به آراء ماکس شلر» بود صحبت می کردیم و همین بحث بهانه اش شد تا دوباره دفینه های ذهنی ام در مورد سنت مهجور عشق از اعماق   به سطح بیایند. خمسه نظامی را باز کردم و شروع کردم به خواندن مجدد . مناظره خسرو و فرهاد ، دعوای مجنون و ابن سلام، خیانت خسرو و ابن سلام ، مهجوری شیرین و لیلی گرفته تا مشتاقی و مهجوری و ناز و نیاز و ابراز و …. همه و همه را به ذهن ام آمد شد ناگهان. همین جا بود که خواستم برای آن دوست عزیز پیامک بدهم که : ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی      ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست اپیزود دوم: اما من عشق را اولین بار نه در خسرو و شیرین و نه در لیلی و مجنون خوانده بودم . شاید اولین عاشقانه ای که خواندم و از نوع عشق های ا ساطیری بود «من او » امیرخانی بود. عشق علی فتاح به مهتاب. عشقی که هیچ وقت به وصال نرسید و همچنان ماند و ماند و رسید و رسید که تبدیل شد به یک اتفاق بزرگتر. آن دوران یادم هست حسین(که در اپیزود بعد می گویم چه بر سرش آمد) دائما از نهی عشق مجازی صحبت می کرد   می خواند : عشق حیقی است مجازی مگیر   این دم شیر است به بازی مگیر عشق حقیقی کُشدت در فنا            عشق مجازی کِشدت در فنا بین فنا تا به فنا فاصله است             اسم یکی لیک دو تا مرحله است پرده دَرَد ز دیده ات آن فنا                   پرده بُوَد به دیده ات آن فنا پرده اول ز خدایت کُند                     پرده دوم ز خدایت کَنَد آن یکی حسین که همین جا بگویم به بی بی سی فارسی رفت و امیدوارم خدا عاقبتش را به خیر کند از المجاز و قنطرة الحقیقه صحبت می کرد و طریق داستان را می ستود . آن موقع به دیالوگ در باب عشق و عاشق و معشوق   خیلی علاقه نداشتم. اما همین قدر هم که نظاره می کردم برایم جالب بود. علاوه بر آنکه کتاب آنچنان اثر عمیقی بر من گذاشته بود که آن موقع ها که مشق شعر می کردم برایش غزلی گفتم و آنچه باید می گفتم ، در خفا گفتم. اپیزود سوم: آن روز صبح ساعت هشت بود و من داشتم از خانه برای ثبت نام پایه چهار حوزه از خانه خارج می شدم که تلفن مان زنگ زد و من بی توجه در حال خروج بودم که مادرم صدا کرد : مرتضی!! مرتضی ، علی آقاست. و من سراسیمه کفش هایم را از پایم در می آوردم که داخل خانه بشوم. مادرم می گفت : چه ات هست؟ چی شده مگه؟ گفتم : علی صبح ها تا ساعت ده خوابه و اگر الان زنگ زده یعنی یک اتفاق بد افتاده. مادر متعجبانه از پیش بینی من به نظاره نشسته بود و ناگهان دید اشک های من را که دانه دانه که نه ، مثل رود خانه ای وحشی فرو می ریختند و دائم می پرسید چه شده؟ گفتم حسین به کربلا می رفته و در میان راه مسیر را گم کرده و سه روز گم شده و آخر سر از تشنگی …… و دائم در گوشم صدای حسین می پیچید آن وقت که در هیئت مستانه فریاد می زد : حسین جان ! جان بستان. و آخر سر بر روی قبرش نوشتند که  : سه روز اول مرگم مرا کفن نکنید   که من غلامم و ارباب بی کفن دارم. اپیزود چهارم: این یکی را خیلی کنکاش کردم و از آن ته ته های خاطراتم بیرون کشیدم. بر می گشت به حدود بیست و پنج سال پیش . آن موقع ها که پدرم یک پایش جبهه بود و آن یکی پایش هم جبهه. همان موقع ها که هر چند ماه یکبار یک به اجبار مرخصی می آمد و ما با کمپوت در بیمارستان به دیدن اش می رفتم. یکی از همان شبها ناگهان آمد. یعنی ناگهان آمد آن هم چه آمدنی . لباس گل و لجن گرفته  و با یک لنگه کفش!! یعنی من و داداشم که هر هر می خندیدیم که بابا یک لنگه کفشه و اینها ولی مادرم گفت؟ چرا اینطوری شدی؟ گفت: آخه از توی کانال آمدم !! ( آن موقع خانه مان بلوار ابوذر در انتهای خیابان پیروزی بود که یک کانال آب از وسط اش رد می شد و فاصله پل هایش با هم دیگر خیلی زیاد بود) مامان گفت: از تو کانال؟ واسه چی؟ و ما همچنان می خندیدیم که که بابا یک لنگه کفشه و … گفت : آخر دیگر طاقت دوری تان را نداشتم. دیدم اگر بخواهم بروم تا سر پل دور بزنم بیام دیر می شه . دل و زدم به دریا و آمدم تو کانال بیام که ناگهان از مچ تا بالای زانو توی لجن فرو رفتم این شد که می بینی؟!! مامان گفت : حالا این چند ماه که نبودی چطوری تحمل کردی ؟ این نیم ساعت هم روش. گفت : راستش! آنجا که هستم اصلا به شما فکر نمی کنم. آنجا حسابش فرق می کند. من نه هاااااا !! همه بچه ها اینطوری اند. و آن وقت سکوت بود و سکوت بود. و ما همچنان می خندیدیم که بابا یک لنگه کفشه …..   پی نوشت : به قول یکی از دوستان که می گفت : قاعده بازی را نباید داد زد باید اجرا کرد می گویم : از عشق اساطیری نباید سخن گفت باید ….!!باید…!! باید دعا کرد که عشق تو را انتخاب کند.
 

  • م. س. م
    ۱۳۹۷-۰۷-۲۱ در ۰۰:۰۲

    متن خیلی زیبایی بود👌👌👌👌

نظری ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code